عشق رویایی
مطالبی زیبا همراه دانلود

حیف نون قبل ازمرگش وصیت میکنه: تمام اعضای

بدنشو اهدا کنن بی جزمغزش.

ازش میپرسن چرا:میگه اخه توش عکس های شخصی دارم







آقا مسواک از عرضش تو حلقم اگه دروغ بگم....

استادمون داشت خارجکی درس میداد،

وسط حرفش با جدیت زبونمو مثل شکیب‏(آوای باران‏)‏ در اوردم و با صدای بلند گفتم:

 me too,bye

 الانم ی دو‏ روزی هست که از بچه های کنکوری عقب موندم!‏
 


بعضی اوقات زندگی طوری با آدم رفتار میکنه که انگار مال باباشو خوردیم ! کسافت




آرزوم شده به کسی که رو پام خوابیده بفهمونم که وقتی پامو یه لحظه تکون میدم، منظورم این نیست که پاشو برو اونور !!!!! 




آخه این زیبایی به چه درد می خوره ...
.
.
.
.
زمزمه های یه دخدر بعد از خوردن ماکارونی





مورد داشتیم, طرف برا بخش "اس ام اس عربـی" 
طرز تهیه "فلافل لبنانی" رو فرستاده....




تفریح سالم ایرانی ها:
وقتی از مطب دکتر میان بیرون درآمد روزانه دکترو حساب می کنن!! 




اعتراف می کنم بچه که بودم فکر می کردم خارجیا که انگلیسی حرف می زنند تو ذهنشون جمله ها رو به فارسی ترجمه می کنن!!! 




ایا پست هایتان تایید نمیشود؟
آیا در یاد گیری درس مشکل دارید؟
آیا مشروط میشوید؟
آیا کادوی ولنتاین میخواهید؟
آیا سرعت اینترنت تان پایین است؟
چایتو عوض کنی حله ینی میخوام بگم یه همچین معجزه هایی میکنه 
تازه مورد داشتیم طرف چاییشو عوض کرده موهاش شروع به رشد کرده 




دوستان بییایید اعتراف کنیم گاهی اوقات خریت هایی که ما کردیم خود خر نکرده ....:))))))))) 




زنگ زدم به دختره میگم میتونم شمارتون رو داشته باشم میگه نه من شمارمو به غریبه نمیدم یعنی به خودم امیدوار شدما مریضیش از مال منم حادتره :)))


           
برچسب:, ::
فرزاد

خداوندا، برای ما کشوری خلق کن که در اون:

- دمای هوا حدود ۲۲ درجه سانتی گراد باشه ولی برف هم باشه که بتونیم اسکی کنیم
و گرم هم باشه که بتونیم شنا کنیم. بارون نم نم به صورت رمانتیک بیاد حدود هفت
عصر ولی باد نیاد چون باد خیلی مضخرفه!
- کوههای شمرون و سواحل طلایی اقیانوس آرام، آبشار نیاگارا، صحرای دوبی و
رودخانه سن یکجا باشه با چند تا پل خواجو و اوپرا هاوس.
- مکدونالد و KFC و البرز و فری کثیف همزمان باشن ولی آبجو هم داشته باشن و
خورش قرمه‌سبزی و پیاز هم بفروشن به همراه شله زرد و قلیون.
– ما رو به واسطه دانش و تخصص مادرزادیمون، رو هوا بزنن و شغل مدیریتی عالی با
حقوق وحشتناک بالا پیشنهاد کنن….
- کیفیت اجناس در حد آلمان ولی قیمت در حد چین باشه، خصوصا آب و برق و گاز
خیلی ارزون باشه تا ما در خونه راحت باشیم.
– مالیات از ما نگیرن بی‌شرفها ! ولی امنیت عالی باشه و شهر خیلی تمیز، و
سرویس عمومی عالی.
- هندی و چینی و کلا آفریقایی و آسیایی اونجا نباشن، فقط نژاد غربی بلوند با
قدای بالای ۱۸۰ و بیشترشون خانم و جوان باشن. در ضمن باید عاشق نژاد آریایی
ایرانی‌ها باشن و کوروش کبیر را به خوبی پدرشون بشناسن و به زبان فارسی کاملا
مسلط باشن. (اصلا زبان رسمی فارسی باشه)
- کشور پیشرفته باشه در حد ناسا ولی تعطیلات رسمی بیشمار داشته باشه و ساعت
کاری کم.
- دموکراسی کامل برقرار باشه تا ما بتونیم جشن هالووین و سپندارمذگان و
ولنتاین و عید غدیر و نوروز را برگزار کنیم و محرم هم تا پاسی از شب طبل بزنیم
و قرمه سبزی و قیمه بخوریم. (لطفا گوشت و ته دیگش رو بیشتر کنن)
- قانون‌های دست و پاگیر نباشه، مثلا مجاز باشیم با هر سرعتی و حتی در حال
مستی رانندگی کنیم چون ما باور داریم که در این حالت رانندگی‌مون بهتر هم
می‌شه.
– فاصله این کشور تا میدون ونک نیم ساعت رانندگی باشه، یعنی ما به راحتی عصرا
بریم به خانواده و دوستامون سر بزنیم و انار و لواشک بخوریم و برگردیم.
تنها در این صورت ما نسبتا راضی خواهیم بود و دیگه غر نمی‌زنیم، البته گفته
باشم، باز هم برای ظهور آقا دعا می‌کنیم، اون یه چیز دیگه است. خدایا لطفا
مسایل رو با هم قاطی نکن



           
برچسب:, ::
فرزاد

+



           
برچسب:, ::
فرزاد

جایی برای رفتن داشتن یعنی



خــــانـــــه



کسی را برای عاشقی داشتن یعنی



خــــانواده



داشتن هر دو یعنی



نـــعمت ...............♥


           
برچسب:, ::
فرزاد

توجه
مستر مشغول آپیدن هستند
یا این بهتره :
به زودی در این مکان آپ نصب میشود
۹۹۹ روز مانده به آپیدن
(فقط امیدوارم که مثل برج میلاد هر سال ریست نشه)

خب چیکار کنم خو
همه آپ میخواستن من هم آپیدم
اینم یه جورشه دیگه
درسته یه کم ناجوره اما بلاخره یه جوری هست دیگه

ها ؟

هوم ؟

اوهوم

خب چی کار کنم ؟ مخم نمیکشه
چه حرفای قلنبه سلنبه ای !!! مخ ؟!!!
همین و دیگر هیچ ........



           
برچسب:, ::
فرزاد

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد
معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد
زيرا با وجود اينکه پستاندار عظيم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسيار کوچکى
دارد
دختر کوچک پرسيد: پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. اين
از نظر فيزيکى غيرممکن است
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مى‌پرسم
معلم گفت: اگر حضرت يونس به بهشت نرفته بود چى؟
دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسيد

******************************
يک روز يک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى
مى‌کرد نگاه مى‌کرد
ناگهان متوجه چند تار موى سفيد در بين موهاى مادرش شد
از مادرش پرسيد: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفيده؟
مادرش گفت: هر وقت تو يک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوي، يکى از
موهايم سفيد مى‌شود
دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهميدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفيد شده


******************************
عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس يادگارى بگيرد. معلم هم داشت همه بچه‌ها را تشويق مي‌کرد که دور هم جمع شوند...
معلم گفت: ببينيد چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همتون بزرگ شديد به اين عکس نگاه کنيد و بگوئيد : اين احمده، الان دکتره. يا اون مهرداده،
الان وکيله....

يکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: اين هم آقا معلمه، الان مرده

******************************
بچه‌ها درناهارخورى مدرسه به صف ايستاده بودند. سر ميز يک سبد سيب بود که روى آن نوشته بود: فقط يکى برداريد. خدا ناظر شماست
در انتهاى ميز يک سبد شيرينى و شکلات بود. يکى از بچه‌ها رويش نوشت: هر چند تا مى‌خواهيد برداريد! خدا مواظب سيب‌هاست
__________________


خدایا، برای همسایه ای که نان مرا ربود، نان...
برای دوستی که قلب مرا شکست، مهربانی...
برای انکه روح مرا آزرد، بخشایش...
و برای خویشتن خویش آگاهی و عشق میطلبم.



           
برچسب:, ::
فرزاد

عاشق لحظه های با تو بودنم

عاشق حسی که باتو پیدا می شود

نزدیک تر بیا

من به معجزه دستانت ایمان دارم

وقتی نامم را با نوک انگشتان کشیده ات بر روی پوستم هک میکنی


آنگاه که با مهربانی صورتم را نوازش میکنی

و من با چشمانی بسته عطر دستانت را می بویم....

هووووووم

نفسهایم عطر تو را گرفته....

نزدیک تر بیا

آغوش امن من

در خنکای پاییز

تنها برای تو گرم است... 



           
برچسب:, ::
فرزاد

تو زنی...آری با تو هستم...!

احساس غریبگی و بیهودگی می کنی،می دانم!

دلت از بی کسی و دربه دری بیزار است،می دانم!

تو خوشی به یک بوسه پرمهر،به یک عشق لطیف

تو مثل شاپرک،در آسمان امید و خیال ترم بال می زنی،

این را هم می دانم!

بغضی در گلویت خانه کرده،با اشکی روحت را پاک می کنی،می دانم!

لبخندت را به هر کسی ارزانی نمی کنی و زیباییت را دست خوش نگاههای هوس باز نمی گردانی،

مهر و محبتت را گران می فروشی و غرورت را همیشه در صندوقچه دلت قایم می کنی!

به خدا همه را می دانم!

اما تو نمی دانی،افق عشق تنها با هر لبخند زیبای تو روشن می شود!

هر دلی از مهر و محبت توست که در سینه می تپد!

تو نمی دانی دستان قدرتمند و معجزه گر توست که با نوازشهای خود،هر دردی را دوا می کند!

و ای کاش می دانستی که عشق و سخاوت تو،وجود تو،گرما بخش، چو خورشید در آسمان بی انتهاست!

"سارا زیبایی"
 



           
برچسب:, ::
فرزاد

گاو ماما میکرد

گوسفند بع بع میکرد!

سگ واق واق میکرد

و همه با هم فریاد میزدند : حسنک کجایی ؟


 

شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود .

حسنک مدت زیادی است به خانه نمی آید

او به شهر رفته است و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن میکند

او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات

جلوی آینه به موهای خود ژل میزند

موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست

چون او به موهای خود گلت میزند

دیروز که حسنک با کبری چت می کرد

کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است

کبری تصمیم گرفته حسنک را رها کند و دیگر  با او چت نکند
چون او با پتروس چت میکرد
پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت میکرد .
پتروس دید که سد سوراخ شده
اما انگشت او درد میکرد چون زیاد چت کرده بود
او نمی دانست که سد تا چند لحظه دیگر می شکند .
پتروس در حال چت کردن غرق شد
برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین بروداما کوه روی ریل ریزش کرده بود
ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت
ریزعلی سردش بود و دلش نمیخواست لباسش را درآورد.
ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت
قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد.
کبری و مسافران قطار مردند.
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت
خانه مثل همیشه سوت و کور بود .
الان چند سالی است کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد
او حتی مهمان خوانده هم ندارد
او حوصله مهمان ندارد .
او پول ندارد تا شکم مهمانها را سیر کند.
او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد
او آخرین بار که گوشت قرمز خرید
چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت
اما او از چوپان دروغگو گِله ندارد
چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد !!



           
برچسب:, ::
فرزاد

داستان " ارث پدر" از مجموعه داستان "بچه خیابانی ها"

 =============

ارث پدر

 

پدرم وقتی مرد، همه ی خیابان ها چراغانی بود. ماشین ها بوق می زدند و از خیابان ها می گذشتند. مردم ، شادی می کردند و به هم شیرینی می دادند. هر کسی از کنار پدرم رد می شد، سکه ای به طرف او می انداخت. من گریه می کردم ، دور و بر پدرم پر از پول بود.

 

  ناگهان پدرم از جایش بلند شد تعجب ؛ همه ی سکه ها را جمع کرد و گفت" می بینی پسر! مردم مرده ی مرا بیش تر از زنده ام دوست دارند.

امشب ، یک شام حسابی می خوریم؛ گوشه ی خیابان نمی خوابیم؛ مثل آدم زنده ها زندگی می کنیم؛ بیا!"

 

 از آن روز ، پدرم هفته ای دو سه بار می مرد و من بالای سرش زار زار گریه می کردم. اما یک دفعه ، پدرم راست راستی مردو دیگر از جایش بلند نشد.

 

تنها ارثی که از پدرم به من رسید، مردن و زنده شدن است؛ آن هم هفته ای چند بار! خیلی سخت است، خیلی!



           
برچسب:, ::
فرزاد

الو؟

 منزل خداست؟
     
 این منم مزاحمی که آشناست
           
هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است
          
ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست
          
شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است
       
به ما که می رسد ، حساب بنده هایتان جداست؟
    
 الو .... 
 
دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد
 
خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟
   
چرا صدایتان نمی رسد کمی بلند تر

صدای من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟
  اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم
   شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست

    دل مرا بخوان به سوی خود تا که سبک شوم

 پناهگاه  این دل شکسته خانه ی شماست
  
 الو ، مرا ببخش ، باز هم مزاحمت شدم
  
دوباره زنگ می زنم ، دوباره ، تا خدا خداست



           
برچسب:, ::
فرزاد
در اخر این صفحه زری دلنشین شاعره باهوش، جواب دندان شكني به اين شاعر چشم هيز داده..... مرحبا به این دختر اصیل ایرانی
 
 

خواهرم ای دختر ایران زمین

در خیابان چهره آرایش مکن ..... از جوانان سلب آسایش مکن

زلف خود از روسری بیرون مریز ..... در مسیر چشمها افسون مریز

یاد کن از آتش و روز معاد ..... طره گیسو مده در دست باد

خواهرم دیگر تو کودک نیستی ..... فاش تر گویم عروسک نیستی

خواهرم ای دختر ایران زمین ..... یک نظر عکس شهیدان را ببین

خواهرم این لباس تنگ چیست ؟ ..... پوشش چسبان رنگارنگ چیست ؟

خواهرم اینقدر تنازی مکن ...... با اصول شرع لجبازی مکن

در امور خویش سرگردان مشو ..... نو عروس چشم نامردان مشو

خیمه گاه عشاق الحسین
 
 

ای فلانک خاک عالم بر سرت ..... گر چنین گویی سخن با خواهرت

خواهر تو نیستم البته من ..... پس فزونتر از دهانت زر نزن

چشم هیز و خوی بد ، فکر پلید ...... از دل هر مصرعت آمد پدید

زشتی دید و کلام ذات تو ..... هست پیدا در همه ابیات تو

از خرد چون کم رسیده سهم تو ..... نیست زیبایی من در فهم تو

هم نگفته با تو هیچ آموزگار ..... هست طنازی به تای دسته دار

یا نمیدانند عشاق حسین ..... فرق ساده را میان تا و طین

همچنین آرایش من ای عمو ..... در خیابان نیست ، کم یاوه بگو

جای آرایش چه نزدیک و چه دور ..... سالن زیبایی است ای بیشعور

من لباس تنگ میپوشم ، بله ..... پوشش خوشرنگ میپوشم ، بله

میشوم طناز و زیبا و ملوس ..... میخرامم در چمن چون نوعروس

زلف خود ریزم برون از روسری ..... میکنم در چشم مردان دلبری

طره گیسو دهم در دست باد ..... گور بابای تو و روز معاد


زری دلنشین




           
برچسب:, ::
فرزاد

دخترک برگشت

چه بزرگ شده بود

پرسیدم : پس کبریتهایت کو؟

پوزخندی زد!

گونه اش آتش بود ، سرخ ، زرد...

گفتم: میخواهم امشب

با کبریتهای تو ، این سرزمین را به آتش بکشم!!

دخترک نگاهی انداخت ، تنم لرزید...

گفت : کبریتهایم را نخریدند!

سالهاست تن می فروشم!

می خری؟؟؟!



           
برچسب:, ::
فرزاد

شنیده ام جایی هست

شنیده ام جایی هست جایی دور  که هر وقت از فراموشی خوابها دلت گرفت می توانی تمام ترانه های دختران گل فروش را  به یاد آوری

می توانی بی اشاره اسمی

بروی به باران  بگویی دوستت دارم

من چمدانم را برداشته ام

دارم می روم

تمام واژه را برای باد باقی گذاشته ام

تمام باران ها را به پیاله شکسته ای بخشیده ام

دارم می روم  نگاهم کن



           
برچسب:, ::
فرزاد

خدایا .. من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم
همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت
من همانی ام که همیشه دعاهای عحیب و غریب می کند

و چشم هایش را می بندد و می گوید

من این حرف ها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی

همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند
همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد
همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند

گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه
حالا یادت آمد من کی هستم

خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم

و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم



           
برچسب:, ::
فرزاد
درباره وبلاگ


به وبلاگ خودتون خوش آمدید بعضی وقت ها بعضی چیزها آنقدر تکراری می شوند که حتی تکرارشان آدمی را شگفت زده می کند مانند دوستت دارم.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
موضوعات
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق رویای و آدرس farzad2010.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.